روزهای بعد در موسسه خلاقیت
روز سومی که قرار بود رادین عسل بره به موسسه خلاقیت، چون من سرکار بودم خاله مهسا رادین رو ساعت 12:30 بیدار کرده بود و آمادش کرده بود و برده بودش موسسه. اما رادین اصلا حاضر نشده بود داخل بره و دوباره با خاله مهسا برگشته بود خونه. منم ساعت 2:30 از اداره برگشتم خونه و رادین که اومد در رو برام باز کرد دیدم هنوز لباساش تنشه. ساعت 5 آماده شدم و خودم بردمش و چون پسرکم دلش نمیخواست اونجا تنها بمونه و ازم خواست که پیشش بمونم منم قبول کردم و تا آخر تایم پیشش موندم. رادین قبول نمیکرد سرکلاس بره و خانم حسینی مدیر موسسه نظرش این بود که نباید بزور وادارش کنیم که سر کلاس بره و باید خودش آمادگیش رو داشته باشه. خلاصه رادین با قول خانم حسینی مبنی بر دادن ماهی ...